به گزارش مشرق، خاطره مرد تاریخ ساز فوتبال از روزی که یک ساعت به فردوسی پور التماس کرد فیلم هوشنگ هدایتی را با برنامـه سلام تهران درون شبکه تهران، نیلوفرانـه، مطبوعات طنز و فیلم سینمایی دلقک درون مقام کارگردان بـه یـاد مـی‌آوریم. خاطره مرد تاریخ ساز فوتبال از روزی که یک ساعت به فردوسی پور التماس کرد فیلم برنامـه‌سازی کـه کارمند شرکت ملی نفت ایران بود و به واسطه فعالیت‌های نمایشی‌اش درون سیما از شرکت ملی نفت ایران اخراج شد و پس از ۸۰ بـه دلایل نامشخصی از عرصه نمایشی درون سیما بـه یکباره کنار گذشته شد. خاطره مرد تاریخ ساز فوتبال از روزی که یک ساعت به فردوسی پور التماس کرد فیلم هوشنگ هدایتی درون یک کلام بچه انقلاب، رزمنده دفاع مقدس هست و عدم حضور ۱۷ ساله وی درون سیما و اینکه درون حال حاضر بـه چه کاری مشغول است، موجب شد با کنجکاوی خاصی او را پیدا کنیم و با او بـه گفتگو بنشینیم. به منظور ما شوک آور بود کـه هدایتی با آنکه درون هر عرصه انقلابی حضور داشته چرا از سازو کار تولید برنامـه درون صدا و سیما حذف مـی‌شود. به منظور یـافتن پاسخ این سئوالات با آقای هدایتی بـه گفتگو نشستیم.

مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمـی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: خاطره مرد تاریخ ساز فوتبال از روزی که یک ساعت به فردوسی پور التماس کرد فیلم video/mp4
مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمـی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: video/mp4
مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمـی‌کند.
فایل آن‌را از اینجا دانلود کنید: video/mp4

*لطفا به منظور آشنایی بیشتر سابقه‌ای از گذشته خودتان بفرمایید کـه از کجا شروع کرده‌اید، کجا متولد شده اید و...

من هوشنگ هدایتی درون شـهر همدان متولد شده‌ام و بلافاصله پدرم ما را بـه آبادان برد و تا سن ۲۳ سالگی درون آبادان بزرگ شدم و پس از آن به منظور خدمت سربازی بـه تهران آمدم. درون اوایل شکل گیری انقلاب اسلامـی، پدرم کـه کارمند مخابرات بودند، بازنشست شدند و به تهران آمدند و ساکن تهران شدیم. کارهای هنری‌ام را از سال ۶۴ با تئاتر شروع کردم، نمایشنامـه مـی‌نوشتم و گاهی با همکاری برخی از دوستان کار مـی‌کردیم و چندین مرتبه درون کارهای آقای جواد انصافی حضور پیدا کردم. درون مقطعی یک کار کودکِ مشترکی با آقای مجتبی مـهدی داشتم با نام قصه‌های مبارک کـه تلفیقی از خیمـه شب بازی و سیـاه بازی بود، بعد از آن کاری را بـه تنـهایی کارگردانی و نویسندگی کردم با نام «سپیده سیـاه». بعد از کار «سپیده سیـاه» درون سال ۱۳۷۰ کار جدیدی با همان تیمِ سپیده‌ سیـاه با نام «تیره‌تر از سیـاه» انجام دادم کـه این کار درون جشنواره فجر دیپلم افتخار گرفت. درون آن زمان آقای لاریجانی وزیر ارشاد بودند و من دیپلم افتخارِکارِ تیره‌تر از سیـاه را از دستشان گرفتم. بعد از این اتفاقات، مرحوم عبدالحسین اسکندری، درون یکی از اجراهای عمومـی، گروه ما را دید و پیشنـهاد د کـه من بـه همراه تیمم درون برنامـه‌ی تلویزیونی «بعد از خبر» حضور پیدا کنیم.

*تیم شما از چهانی تشکیل شده بود؟

آقای منفرد، آقای محمد نصر، آقای پیشدادی، آقای خلیقی، آقای خواجوی، آقای جمـیل، آقای واله، و... دوستان دیگری کـه حضور ذهن ندارم. ما درون برنامـه بعد از خبر، آیتم های طنز نوشتیم و کارگردانی کردیم. بعد از آن برنامـه با مرحوم اسکندری درون برنامـه‌ای بـه نام «نیم نگاه» همکاری کردیم کـه هرشب از تلویزیون پخش مـی‌شد، و بازهم درون این برنامـه درخواست د کـه برایشان بنویسیم.

قبل از افتتاح شبکه تهران، بـه همراهی همـین تیم اقدام کردیم بـه تولید آیتم‌های طنز به منظور شبکه تهران کـه در آن زمان آقای مفید رئیس شبکه  تهران بودند. برنامـه  «سلام تهران» درون همـین مقطع پا گرفت و در ۹ سری و هر سری حدود ۱۶ قسمت ساخته شد و در سال ۱۳۷۲ همزمان با افتتاح شبکه تهران، این برنامـه پخش شد. سپس از ما خواستند کـه یک برنامـه سیـاسی بسازیم کـه مطبوعات طنز درون یک نگاه را ساختیم، کـه در دو سری و هر سری حدود ۱۸ قسمت ساخته شد. مجددا طنز سیـاسی دیگری ساختیم درون شبکه تهران با نام طنز نامـه. درون واقع یک کتاب غول پیکری بود کـه آقای رضا فیـاضی مجری برنامـه آن را ورق مـی‌زدند. درون این برنامـه، طنز اجتماعی، طنز سیـاسی، طنز هنری، طنز جغرافیـایی کشورها، طنزهای مختلف را درون غالب یک داستان بـه بیننده نشان مـی‌دادیم. تم این برنامـه بـه شکلی بود کـه برای مثال اگر مـی‌خواستیم درون ارتباط با بادمجان دور قاب‌چین صحبت کنیم، از دل تاریخ بـه این موضوع مـی‌پرداختیم و داستان‌های مربوط بـه آن را بـه صورت نمایش درون مـی‌آوردیم که تا به معاصر برسیم. طنز نامـه درون سال ۱۳۷۵ ساخته شد. درون حین کار بر روی برنامـه «سلام تهران» سوژه‌ای بـه ذهنم رسید کـه سریـال‌های پر بیننده آن زمان کـه از تلویزیون پخش مـی‌شد مثل پوآرو، لینچان(جنگجویـان کوهستان)، کاراگاه درک، جست و جوگر، رکس، خانم مارپل و... را با هم ترکیب کنیم و یک سریـال جدید ایرانی بسازیم. شروع کردم بـه نوشتن قصه بر اساس خط نگاه بازیگران. به منظور مثال فرض کنید آقای پوآرو درون حین گفتن دیـالوگ است، من روبرویش یک بازیگر ایرانی قرار دادم که تا بتوانم آن ها را با هم هماهنگ کنم و از آن تصاویر درون مونتاژ استفاده کنم. داستانی نوشتم مبنی بر اینکه «خانم مارپل» عاشق «پوآرو» شده و فرزندان خانم مارپل مخالف این رابطه هستند و ماجراهایی پیش مـی آید و ریچارد هنی کشته مـی‌شود، لینچان مـی‌خواهد جنازه  ریچارد را بگیرد و در دادگاه بر علیـه فرزندان پوآرو شـهادت دهد و خود لینچان کشته مـی‌شود. پای چند کارگاه دیگر بـه این داستان باز مـی‌شود و در پایـان با ازدواج پوآرو و مارپل، داستان تمام مـی‌شود. از خود شخصیت ها استفاده کردیم و فقط درون مقابل آنـها بازیگر ایرانی قرار داده بودیم. بعد از آن هم یک سریـال دیگر به منظور شبکه تهران با بودجه برنامـه سلام تهران، با نام سریـال شکوه لبخند ساختیم و تمام کمدین ها را مانند مستر بین، چارلی چاپلین، لورل و هاردی، برادران مارکس، دی دی و... درون این قصه حضور داشتند. قصه‌ای کـه بر اساس دیدن حدود بیست فیلم از این شخصیت‌ها نوشته بودم. متاسفانـه این کار بـه دلیل سهل انگاری تهیـه کننده بـه صورت بی کیفیت بر روی آنتن رفت.

  «شکوه لبخند» یک برنامـه  ۱۳ قسمتی بود. بعد از ساخت این برنامـه‌ها وارد شبکه  ۳ شدم و اولین کاری کـه در شبکه ۳ انجام دادم، برنامـه بزرگمردان کوچک بود، کـه هم اکنون برنامـه کودک شو، طبق همان تم  ساخته و اجرا مـی‌شود، با این تفاوت کـه ما درون بزرگمردان کوچک از کودکان بین ۸ ماه که تا یک سال کـه چهار دست و پا حرکت مـی‌د، استفاده مـی‌کردیم. بعد از آن نیز، برنامـه  راز گل سرخ را به منظور شبکه ی ۳ کار کردم، خودم با همراهی آقای رضویـان مجری این برنامـه بودیم، داستان و طرح این مسابقه را من خودم بر اساس سنت های ازدواج ایرانی نوشته بودم. قبل از این هم برنامـه نیلوفرانـه ساخته شده بود، کـه من مجری آن کار بودم و یک بچه  ۸ ماهه بـه اسم نیلوفر کـه برای او صداگذاری انجام شده بود نقش فرزند من را اجرا مـی‌کرد و من مجبور بودم او را بـه استودیو بیـاورم و او من را درون مقابل بیننده ها رسوا مـی‌کرد.

*آقای هدایتی، مواردی کـه بعضا نام مـی‌برید مانند تلفیق سریـال‌های پربیننده  تلویزیونی و... و. نسخه برداری از برنامـه‌های خارجی بود و یـا ایدهخودتان؟ چون یکی از گرفتاری‌های فعلی سیما کپی‌برداری از نمونـه‌های خارجی است.

مسئله‌ای کـه به آن اشاره کردید اصطلاحا درد خود من نیز هست. مدتی هست که سازمان صدا و سیما درون مسیر کپی برداری پیش مـی‌رود، حتی بـه خود من درون زمانی‌که کار مـی‌کردم هم پیشنـهاد شده کـه برنامـه‌ای را ببینم و از روی آن برنامـه بسازم. من معتقدم کـه وقتی این برنامـه‌ها قبلا ساخته شده‌اند، بهتر هست هم اکنون ما با ایده‌های جدید برنامـه بسازیم و از فکر ایرانی استفاده کنیم.  برای مثال برنامـه راز گل سرخ، کاری بود کـه بر اساس سنت های ازدواج ایرانی نوشته و ساخته شده بود و من مدت‌ها بر روی آن کار کردم و بسیـار اذیت شدم، آن برنامـه درون نـهایت، دیپلم افتخار گرفت و بهترین کار ترکیبی درون جشنواره شبکه سه معرفی شد و به من بـه عنوان تهیـه کننده آن برنامـه، دیپلم افتخار، لوح افتخار و لوح تقدیر اهدا شد. برنامـه بزرگمردان کوچک، ایده شخصی من بود و متوجه شدم کـه بیننده‌ها و بچه‌ها بسیـار خوب با این برنامـه ارتباط برقرار مـی‌کنند. بچه ها بـه صورت ناخودآگاه حرکاتی انجام مـی‌دهند کـه برای بیننده بسیـار جذاب هست و باعث شد بـه این فکر کنم کـه بچه‌ها را درون چنین مسابقه‌ای کنار هم قرار دهم و والدین نیز کمک آنـها باشند. بزرگمردان کوچک با مجری‌گری آقایـان علی لک پوریـان و سیـاوش مفیدی بر روی آنتن رفت. همـین ترکیب سریـال‌ها پربیننده  آن زمان، زاییده  ذهن خودم بود. اینکه بازیگری کـه با پوآرو صحبت مـی‌کند را حذف کنم و بازیگر ایرانی مانند آقای منفرد را جایگزین آن کنم. درون حالی کـه در آن زمان هیچ گونـه امکانات و ویژوال افکتی وجود نداشت که تا بتوانیم نور و فاصله‌ها را درون تصویر تنظیم کنیم و آقای مجید آقایی با دست خالی طراح این کار بودند.

این برنامـه‌ها با ابتدایی‌ترین امکانات ساخته شد و تمام ایده و فکر آن زاییده ی ذهن خودم بود. آیتم‌های سختی را مـی‌ساختیم و پخش مـی‌کردیم بـه نام دوربین وارونـه، کـه برای اجرای آن پرسپکتیو اتاق را تغییر مـی‌دادم و دوربین را بـه شکل های مختلف درون مـی‌آوردیم و آن آیتم ها را ضبط مـی‌کردیم و حتی آقای نصر کـه مدرک کارشناسی عمران داشتند و درس پرسپکتیو خوانده‌ بود،   برایشان سوال بود کـه من چگونـه با مدرک دیپلم قدیم این کارها را انجام مـی‌دهم. فکر نمـی‌کنم فرد دیگری درون کارهای طنز توانسته باشد بـه این شکل کار کرده باشد.

* و برای مثال اغلب برنامـه‌های طنز درون شبکه نسیم صرفا درون دو قالب تاک شوء و مسابقه ساخته مـی‌شود و شما دو دهه قبل این قالب سوم را درون برنامـه‌هایتان تعریف کردید و الگوی برداری درون برنامـه سازی بشدت صدمـه زننده هست چون درون روند الگوهای کپی برداری شده درون حوزه برنامـه سازی، کمتر برنامـه ترکیبی جذابی و ایرانی بـه معنای ایرانی، درون سیما ساخته نمـی‌شود؟

 من درون این چند سالی کـه کار نکردم درون رشته مدیریت فرهنگی بـه ادامـه تحصیل پرداختم و مدرک کارشناسی گرفتم. نکته‌ایی کـه به آن اشاره کردید، بـه لحاظ فرهنگی دچارش هستیم. همانطور کـه گفتم یک برنامـه ای را معرفی مـی‌کنند و مـی‌خواهند کـه آن را بسازیم بدون آنکه بـه فرهنگی غنی و سنت های خودمان توجه کنیم.

در تئاتر هم این اتفاق افتاده است. درون آن زمان مرحوم حسن حامد، قلم گیرایی داشتند و کاملا ایرانی مـی‌نوشتند. نمایش «بچه تابستانِ» را درون آن زمان آقای عطاران بازی د و من با دیدن آن نمایش گریستم. جای تاسف دارد کـه او درون نـهایت فقر و در گوشـه‌ای تنـها از دنیـا رفت. حسین پناهی نیز همچنین. هنوز دست‌نوشته‌ها و اشعار حسین پناهی درون صفحات مجازی دست بـه دست مـی‌شود. چرا حتما در انزوا از دنیـا برود؟ آقای محمدرضا سرهنگی، انسانی فرهیخته بودند و کارهای بسیـار فرهنگی و غنی مانند درخت جان، موشک کاغذی و... را درون کشور ما ساختند  و در نـهایت تمام زندگی خود را از دست دادند و در فقر کامل سکته د و فوت شدند، روزی کـه سکته د و همان افرادی کـه در حقش جفا کرده بودند درون مراسمش شرکت د.

*علت حذف شما از مجموعه ی سازمان صدا و سیما و علت کار ن شما درون تلویزیون بـه عنوان برنامـه ساز درون زمان خودش، چه بود؟

 من سر کار «راز گل سرخ» بودم، کـه یکی از مدیران شبکه کـه به تازگی هم مدیر گروه خانواده  شده بودند با من تماس گرفتند و دعوت بـه همکاری درون شبکه  یک د. مدیری کـه با من تماس گرفت، سال‌های سال درون آبادان همسایـه ی ما بود. پدر من درون آن زمان کارمند مخابرات و به ما منزل یک الی دو اتاقه مـی‌دادند و ما درون آنـها زندگی مـی‌کردیم. این آقا بـه مدت ۲۳ سال با ما همسایـه بود، برادر بزرگترش بـه مدت ۲۳ سال با من همکلاس بودند و با هم دوست بودیم. این آقای مدیر با من تماس گرفت و پیشنـهاد ساخت برنامـه ای را دادند و من بـه او گفتم کـه برای ساخت این برنامـه هیچ گونـه توقع مالی ندارم و فقط دستمزد کارگردانی‌ام را مـی‌گیرم کـه در آن سریـال من مبلغ ۲۵ مـیلیون ضرر کردم، درون سال ۱۳۸۰ مبلغ هنگفتی بود، و برای اینکه بتوانم پول عوامل را پرداخت کنم منزل دوبلکسم را درون شـهرک غرب بـه مبلغ ۶۳ مـیلیون فروختم. همـه با من مخالفت مـی‌د و مـی‌گفتند کـه پول عوامل را زمانی کـه کار بعدی را شروع کردی پرداخت کن، ولی من نپذیرفتم و پول عوامل را با فروش منزلم پرداخت کردم. تصور مـی‌کردم کـه مـی‌توانم بازهم با سازمان کار کنم و ضرر را جبران کنم، منزلی را پیش خرید کردم ولی سازمان دیگر بـه من پیشنـهاد کار نداد.

*علت پیشنـهاد نکار از سوی سازمان بـه شما بعد از این سریـال چه بود؟

چند علت وجود داشت کـه در آن کار ضرر کردیم. یکی از آن دلایل مدیر تولیدی بود کـه برای آن کار آورده بودیم و پس از مدتی مدیر امور مالی اذعان کرد کـه ۷۵ درصد از بودجه صرف شده و فقط ۱۵ درصد از کار ج است. مـیان عوامل گروه شورایی تشکیل دادیم. یکی از دوستان، آقای آبگون، مدیر تولیدی را پیشنـهاد د کـه مـی‌تواند کار را جمع کند کـه در نتیجه آقای شکیبا مدیر تولید آن پروژه شدند و فرمودند کـه برای پیش رفتن کار، کل تیم حتما به انزلی و یـا رشت سفر کنند. همگی درون آنجا مستقر مـی‌شویم و کار را تمام مـی‌کنیم، و کار را جمع کرد. بـه علاوه خود من هم مقصر بودم، درون فیلم نامـه نوشته شده بود کـه خرمشـهر سقوط کرد. من بـه بیـان این جمله توسط بازیگران بسنده نکردم و شروع کردم بـه ساختن صحنـه‌های جنگ، کـه در برآورد مالی ما چنین موردی درون نظر گرفته نشده بود و نمایش صحنـه‌های جنگ باعث شد کـه هزینـه ها بالا برود.

برای این سریـال سه فصل را درون نظر گرفته بودند، و در مـیانـه راه از ما خواستند کـه کار درون دو فصل جمع شود، درون حالی کـه ما قسمت هایی از فصل سوم را رج زده بودیم و زمان و هزینـه بابت آن قسمت ها صرف شده بود، تمامـی این تصمـیات بـه ضرر من شد و پس از محاسبات متوجه شدم کـه بسیـار بدهکار هستم. با سازمان هم تسویـه کردم و هیچ پولی نداشتم. همانطور کـه اشاره کردم منزلی را پیش خرید کردم بـه امـید کارهای بعدی، اما سازمان بـه علت اعتراضاتی کـه کرده بودم بـه من پیشنـهاد کار نداد. سه قسمت از «بیـابان عشق» پخش شد و برنامـه زنده‌ای ساخته بودند بـه نام کاغذ کاهی، کـه مـی‌خواستند درون این برنامـه بـه نقد سریـال بیـابان عشق بپردازند. من با مدیر گروه صحبت کردم و عنوان کردم کـه مـی‌خواهند کاری را کـه فقط سه قسمت از آن پخش شده را نقد کنند، درخواست کردم کـه اجازه دفاع بـه من بدهند اما چنین اجازه ای داده نشد. شبی کـه آن برنامـه پخش شد، شماره تماسی را ارائه دادند کـه مردم تماس بگیرند به منظور نقد برنامـه، من کـه در منزل مادرخانمم بودم با موبایل خودم و چند خط دیگر هرچه با آن شماره تماس مـی‌گرفتیم، فقط بوق فرا مـی‌شنیدیم و عجیب این بود کـه لابهتماس‌هایی کـه ما مـی‌گرفتیم بـه برنامـه زنگ مـی‌زدند و مـی‌گفتند کـه این برنامـه نباید پخش شود، مـی‌گفتند سازنده این برنامـه فامـیل های خود را بر سرکار آورده است، عده ای مـی‌گفتند کـه سازنده ی این برنامـه سواد ندارد و ... من دیدم دارم کـه فقط بنده را دارند ترور شخصیت مـی‌کنند و بحث نقد درون مـیان نیست.

با مدیر گروه تماس گرفتم و گفتم اگر اجازه دفاع حتی بـه صورت تلفنی ندهند، درون روزنامـه ها همـه  حقایق را خواهم نوشت. حدود ساعت ۲ شب، اعلام د کـه تهیـه کننده پشت خط است، و منتقد آن برنامـه آقای حاج مشـهدی بودند و به نقدهای غیر اصولی پرداختند، درون این سریـال همـه فامـیل‌هایشان را آوردند و یک مشت آدم بیسواد را سر کار آوردند. من پشت خط آمدم و اعلام کردم کـه حتما حتما آقای حاج مشـهدی هم حضور داشته باشند. گفتم حتما آقای حاجی مشـهدی حضور داشته باشند. جناب منتقد رفته بودند و رفتند او را بـه برنامـه آوردند. تلفنی از او پرسیدم شما کـه منتقد محترم سینما و تلویزیون هستید آیـا این شیوه نقد است؟ این شیوه نقد هست یـا ترور شخصیت؟ شما ادعا کردید کـه بازیگران این سریـال فامـیل من هستند، یکی از آن‌ها را نام ببرید؟ کدام یک از آنـها فامـیل بنده هستند؟ کدامـیک از آنـها بیسواد هستند؟ آقای دکتر محمود عزیزی، آقای شامحمدی بیسوادند؟ خانم گلچین بیسواد است؟ آقای مـهران احمدی و قربان بیسواد هستند؟ نزدیک سی الی چهل بازیگر داشت کـه برخی از این عزیزان مثل سروش خلیلی و نرسی کرکیـا، خانم فاطمـه طاهری فوت شدند. درون کجای دنیـا بعد از خواندن سه صفحه از یک کتاب ۲۰۰۰ صفحه ای آن کتاب را نقد مـی‌کنند؟ از جناب منتقد خواستم یکی از افرادی را کـه ادعا مـی‌کنند فامـیل من هستند را معرفی کنند، بی سواد های گروه را معرفی کنند.

*این سریـال چند قسمت بود؟

سریـال ۳۴ قسمت بود کـه پس از پخش قسمت سوم این اتفاق رخ داد. فردای آن روز دست بـه اعتراض زدم و به مقاماتِ بالای سازمان نامـه نوشتم، اما متاسفانـه ترتیب اثر داده نشد. بعد از این ماجرا هم نـه سازمان راغب بود با من کار کند و نـه من راغب بودم کـه با سازمان کار کنم. درون آن مقطع من بسیـار ضربه خوردم و حتی شغلم را درون شرکت نفت از دست داده بودم، اداره من را بازخرید کرده بود و مبلغی را بـه من پرداخت نکرد و در واقع من را بـه خاطر کار درون تلویزیون اخراج کرده بودند. و من از آنجا رانده و از اینجا مانده شده بودم. درون مقطعی منزلی را اجاره کرده بودم و صاحب خانـه من آقای خادم کـه بسیـار انسان شریفی بودند وقتی من را مـی‌دیدند کـه سه ماه اجاره خانـه ام را نداده‌ام، وقتی من را مـی‌دیدند، به منظور اینکه خجالت نکشم راهشان را کج مـی‌د. درون آن زمان حتی پول نداشتم کـه برای فرزندانم یک کیلو مـیوه خریداری کنم.

*از سال ۸۰ کـه این اتفاق افتاد، که تا چه مدت بیکار بودید؟ بیرون از سازمان کار نکردید؟

من تلویزیون دیگر کار نکردم. یک کار سینمایی بـه نام دلقک به منظور حوزه هنری ساختم  کـه قرار بود بر روی پرده ی سینما برود، مدیرِوقتِ حوزه هنری آقای امـیر سیدزاده، بسیـار از این کار خوششان آمد. فیلم دلقک یک فیلمِ سه ساعته با موضوعِ سیـاهی بود کـه بر روی صحنـه مردم را مـی‌خنداند و خودش بسیـار غمگین است. آقای سیدزاده فرمودند به منظور این کـه بتوان این کار را بر روی پرده سینما نمایش داد حتما زمان آن را از سه ساعت بـه نود دقیقه کاهش دهیم کـه در نتیجه بخش های تئاتر را حذف کردیم، قسمت‌هایی از کاراکتر ها را حذف کردیم و کار را بـه نود دقیقه رساندیم. ۲-۳ سکانس را هم تبدیل کردیم و کیفیت خوبی داشت، اما از شانس بنده مدیر وقت حوزه هنری تعویض شد و فرد دیگری جایگزین آقای سیدزاده شد و مدیر جدید هم بودجه‌ای بـه این کار اختصاص نداد و گفتند کـه فیلم را درون ویدیو کلوپ پخش کنیم. این کار درون حالی درون ویدیو کلوپ‌ها پخش شد کـه بخش عظیمـی از کار حذف شده بود و از دست رفته بود. کار دیگری را نوشته بودم بـه نام کارت دعوت کـه حتی یکی از آقایـانی کـه در حوزه حضور داشتند فرمودند کـه کارت دعوت حتما در دانشگاه درون حوزه فیلم نامـه نویسی تدریس شود. درون آن زمان درون سال ۸۱-۸۲ آقای جمشید هاشم پور روی بورس بودند و فیلم‌های خوبی کار مـی‌د. آقای مـهران احمدی دستیـار من بود. از آقای احمدی خواستم کـه با آقای هاشم پور تماس بگیر و درخواست کن، نقش اصلی این کار را بازی کند. آقای هاشم پور فرمود کـه فیلم نامـه را ارسال کنید که تا بخوانم و یک هفته‌ای پاسخ خواهم داد، درون صورتی کـه فردای روزی کـه فیلم نامـه را بـه او دادیم تماس گرفتند و فرمودند کـه از کار خوششان آمده، بـه او گفته بودیم کـه ۱۰ صفحه آخر فیلم نامـه را نخوانند که تا بتوانیم نظرشان را بپرسیم و آقای هاشم پور نتوانستند حدس بزنند کـه در انتها فیلمنامـه چه اتفاقی رخ خواهد داد. درون سال ۸۴-۸۵ برنامـه ای درون همدان اجرا شد کـه من مجری آن برنامـه بودم و آقای هاشم‌پور و مرحوم ملاقلی پور مـهمانان برنامـه بودند درون همدان برنامـه‌هایی کـه برای بچه های رزمنده مـی‌ساختند بـه نام شب خاطره و در چند قسمت من را دعوت د. چون درون زمان جنگ بـه صورت داوطلبانـه از طریق بسیج وزارت نفت بـه جبهه رفته بودم و از من بـه عنوان هنرمندی کـه به جبهه  رفته بود درخواست د کـه در آن برنامـه حضور پیدا کنم.

*با تیپ انصارالحسین بـه جبهه رفته بودید؟

با تیپ ۲۲ بعثت، درون جزیره بوآرین خدمت کردم. وقتی بـه برنامـه شب خاطره مـی‌رفتم سعی مـی‌کردم کـه برنامـه قدری حال و هوای طنز داشته باشد و از بسیـاری از رزمنده ها دعوت مـی‌کردم کـه در برنامـه حضور پیدا کنند و به صحبت بنشینیم. برنامـه مذکور هم یکی از برنامـه‌های شب خاطره بود و شـهید حسین همدانی تاکید د کـه آقای هاشم پور و آقای ملاقلی پور درون برنامـه حضور پیدا کنند و من نیز مجری برنامـه بودم. آقای اسکندر کوتی هم قرار بود حال و هوای شب سوم خرداد را با سنج و دمام اجرا کنند. ما دو شب درون کنار هم زندگی کردیم، آقای هاشم‌پور ماجرای  فیلم نامـه کارت دعوت را به منظور آقای ملاقلی پور تعریف د، آقای ملاقلی پور مشتاق شدند کـه کار را بخوانند و آن را با هم انجام دهیم کـه متاسفانـه بـه رحمت خدا رفتند و سینمای ایران گوهری را از دست داد.

*چرا بعد از جدایی از تلویزیون بـه سراغ بازیگری نرفتید؟ دستیـار شما مـهران احمدی هم اکنون فیلمـی روی پرده سینما دارد.

من به منظور مـهران احمدی خیلی خوشحال هستم، مـهران دوست خوب من بود. من هم اکنون حدود ۲۰ که تا ۳۰ طرح نو و ایرانی درون ذهن دارم کـه در هیچ کجا اجرا نشده هست و از هیج جایی اقتباس نشده هست اما نمـی‌توانم آنـها را ارائه دهم، درون یکی از کارهایم ضربه بدی خوردم، کاری بـه نام منظومـه منسی نوشتم، کـه منظومـه روابط ما انسان هاست کـه در آن خوبی‌ها فراموش شده، دروغ و دو رنگی جایگزین شده است. منظومـه‌ی منسی را درون غالب یک سیـاره بر وزن منظومـه‌ی شمسی تشریح کردم و ۹ سیـاره بـه نامـه‌ای مخلون، شخلون، چپقلون و... دور خورشیدش مـی‌چرخد، کـه هرکدام از این نام ها بی علت نیست. به منظور مثال درون سیـاره ی مخلون همـه مخ هستند، درون سیـاره شخلون همگی افرادی هستند کـه مدام زمـین را شخم مـی‌زنند و خراب کاری مـی‌کنند، درون سیـاره  چپقلون افرادی حضور دارند کـه چپق یکدیگر را چاق مـی‌کنند. من این قصه را نوشتم مبنی بر اینکه افرادی از سیـاره  مخلون بـه زمـین مـی‌آیند و با خانواده‌ای ارتباط مـی‌گیرند و در ادامـه خانمـی کـه از سیـاره دیگر آمده، بـه نقد زمـینی‌ها مـی‌پردازد. بـه من گفتند تجربه اثبات کرده کـه چنین سریـال‌هایی درون سازمان موفق نخواهد بود. و حدود یک سال بعد از این کار سریـال مسافران (رامبد جوان) بـه نمایش گذاشته شد کـه دقیقا طرح کار مسافران مثل منظومـه منسی بنده است.

*شنیده ام کـه طرح هایی کـه به سازمان ارائه مـی‌شود، ممکن هست از شما کـه هیچ لابی ندارید رد کنند اما بـه افراد دیگری بسپارند که تا ساخته شود.

 این اتفاق به منظور من رخ داد. من نمـی‌خواهم گناهی را بشورم. اینکه شما مـی‌گویید تجربه ثابت کرده کار ناموفقی خواهد بود چطور این کار بـه شکل دیگری ساخته شد.

*آیـا درون ۱۶ سال گذشتهی از مدیران سازمان با شما تماس گرفته اند؟

خیر، حتی خیلی از دوستانم نیز تماس نگرفته‌اند. من هم بـه سراغ آنـها نرفتم. آن‌ها را مـی‌شناختم و مـی‌شناسم و برایم قابل احترام هستند، من معتقدم کـه کار را بـه بها مـی‌دهند نـه بـه بهانـه. من هیچ وقت به منظور کار بـه آن‌ها التماس نکردم، من درون بدترین شرایط زندگی بزرگترین سرمایـه ام کـه عزت نفسم بود را حفظ کردم و هیچ وقت بـه خودم اجازه ندادم کـه بروم بـه شکل‌های متداول دل مدیری را بـه دست بیـاورم که تا به من کار بدهند. با اینکه بسیـاری آن‌ها را دوست مـی‌دارم و بسیـار طرح‌های متنوعی درون ذهن دارم. من بسیـار ساده زندگی مـی‌کنم و پول بسیـار ناچیزی دریـافت مـی‌کنم اما بسیـار راضی هستم و همـین حقوق ناچیزی کـه مـی‌گیرم بسیـار برکت دارد. درون گذشته مبالغ بسیـار خوبی دریـافت مـی‌کردم، اما برکت نداشت. حتی درون آن مقطعی کـه من بـه شدت دچار مشکل مالی بودم وی سراغی از من نگرفت. بسیـاری از دوستی‌ها درون کار هنر، صرفا یک نردبان هست تا از آن بالا بروند و هنگامـی کـه به بالا برسند دیگر بـه این فکر دیگران نیستند کـه باید روزی از این نردبان پایین بیـایند.

 تنـهای کـه از هنرمندان با من تماس گرفت بـه جز افراد گروهم کـه ۲-۳ مرتبه تماس گرفتند، آقای کیـهان ملکی بودند. آقای انصافی (بازیگر نقش عبدلی) انسان فرهیخته و متواضعی هستند و مثل او کم داریم. اخیرا تئاتری بـه روی صحنـه بردم بـه نام مرسانا. داستان ی درون زمان هخا کـه حتی یک واژه  غیر ایرانی درون این داستان وجود ندارد و قصه این داستان را نیز خودم با مطالعه شاهنامـه و کمک گرفتن از لغات شاهنامـه نوشتم.

آقای انصافی بعد از آنکه مرسانا بـه روی صحنـه رفت، از هیچ کمکی بـه من دریغ ند، حتی به منظور طراحی لباس از همسرشان کمک گرفتم. بـه جز آقای انصافی و یکی دو نفر از بازیگرهای خودمان، هیچ با من تماس نگرفت.

*چرا بعد از دلقک با حوزه هنری ادامـه همکاری ندادید؟

آقای بدرلو، تهیـه کننده فیلم دلقک بـه من گفت کـه رئیس حوزه، آقای سیدزاده از او درخواست کرده که تا دیگر با من کار نکند.   من هیچ وقت علت این موضوع را متوجه نشدم. بعد از آنکه زلزله بم رخ داد، من شعری ۲ صفحه ای سرودم درون رابطه با کمک های مردم و خود زلزله بم و ایثاری کـه از سوی مردم شکل گرفته بود. من و چند تن از بازیگران درون این راه کمک مـی‌کردیم و هنگامـی کـه در تلویزیون اخبار این کمک‌ها را پخش مـی‌د از همـه اسم مـی‌بردند بـه جز من و تصویر من را نشان نمـی‌دادند. همایشی برگزار شده بود به منظور قدردانی از هنرمندانی کـه در زلزله کمک کرده بودند، من نیز بـه آنجا رفتم و آقای جواد یحیوی را مقابل درون دیدم و با او سلام و علیک کردم، یحیوی حتی بـه منزل ما آمده بودند، اما آمدم بروم داخل مرا راه نداد. بـه من گفتند هوشنگ جان! شرمنده، فقط افرادی کـه دعوت شدهاند مـی‌توانند درون این مراسم حضور پیدا کنند و من را بـه داخل راه ندادند. همسر همراه بود بسیـار خجالت زده شدم و برگشتیم.

*بایکوت شده بودید؟

 من کاملا بایکوت شده بودم.

*شما دوباره بـه شرکت نفت بازگشتید آن هم بعد از هشت سالی کـه باز خرید شدن شما مـی‌گذشت؟

 در شب احیـا، شب ۲۳ ماه رمضان، همسرم گفت بـه مسجد برویم و من مخالفت کردم و گفتم کـه من درون منزل احیـا مـی‌گیرم. همسرم و مادرم کـه با ما زندگی مـی‌کند بـه مسجد رفتند و من تنـها ماندم و تنـهایی احیـا را برگزار کردم. نمـی دانم چه شد، احساس مـی‌کنم آن سیم وصل شد. متوسل بـه امام زمان(عج) شدم و سیمـی کـه قطع شده بود، وصل شد. قرآن سر کردم و تمام شد. شنبه بیست و سوم پنجشنبه بود. شنبه دو روز بعد، خانم شریفی همسرِ صاحبخانـه ما کـه استاد دانشگاه بودند بـه همسرم گفتند کـه به آقای هدایتی پیشنـهاد کن کـه برای وزیر نفت نامـه بنویسد. من اطمـینان داشتم کـه نوشتن نامـه فایده ندارد زیرا که تا کنون چندین نامـه به منظور وزیر و دیوان عدالت و بازرسی کل کشور نوشته‌ام.

یک کپی از همان نامـه ها را از من گرفتند و در همان مقطع وزیر نفت تغییر مـی‌کند و آقای هامانـه جایگزین مـی‌شوند، کـه از دوستان پدر صاحبخانـه ما بودند، نامـه را از من گرفتند و به وزیر نفت دادند که تا بخوانند و دستور دادند که تا من برگردم سر کار و من اطمـینان دارم کـه این اتفاق نتیجه  همان شب احیـا شب بیست و سوم به منظور من افتاد. بعد از آن شب بیست سوم  من بـه دنبال این بودم کـه با پول همان خانـه ای کـه پیش خرید کرده بودیم منزل نقلی درون کرج خریداری کنم که تا بتوانم زندگی‌ام را  اداره کنم و چند روز بعد از همان شب یکی از آژانس‌های کرج با من تماس گرفتند و گفتند کـه منزلی هست کـه صاحبخانـه بـه دلیل نیـاز مالی کـه باید مـهریـه همسرش را پرداخت کند مـی‌خواهد منزلش را بـه همان قیمتی کـه خریده بـه فروش برساند. من بسیـار از بابت مشکل آن صاحبخانـه ناراحت شدم و حتی بـه آقای صاحبخانـه کـه دکتر هم بودند گفتم من راضی نیستم و سعی کنید کـه به زندگی درون کنار همسرتان برگردید کـه فرمودند کار از این حرف ها گذشته هست و همسرم مـی‌خواهد بـه آمریکا برود. من آن منزل را پیش خرید کردم و مجددا بـه کار برگشتم و خدای خودم را بسیـار شاکرم کـه اینگونـه دست من را درون جایی گرفت درون جایی کـه هیچ دست من را نگرفت من بـه امام زمان متوسل شده بودم.

*خیلی‌ها بـه معجزه شب بیست سوم رمضان اعتقاد دارند و مشابه همـین اتفاق برایشان افتاده است.

برای من اتفاق افتاد و زندگی من را نجات داد. من درون بدترین شرایط ممکن بودم، خدا بـه من استعداد و خلاقیتی داده کـه بنویسم طرح نو بدهم، برنامـه بسازم. اما نمـی‌دانم کـه چرا بنده  خدا مـی‌خواهد آن را از من بگیرد.

*حالِتان خوب است؟

بله خدارو شکر همـین کـه در بین مردم حضور دارم و به مترو و پارک مـی‌روم، و دیگر از یـاد مردم رفته ام به منظور من ارزشمند است، درون دوران جوانی برایم مـهم بود کـه مردم من را با دست بـه یکدیگر نشان دهند و بگویند این همان بازیگر است. اما دیگر برایم مـهم نیست و فقط مـی‌خواهم خداوند من را با انگشت نشان دهد. من هم اکنون بسیـاری طرح و ایده دارم کـه در جایی ارائه نشده و مـی‌توانم آن ها را درون قالب کتاب بـه چاپ برسانم.

*باز هم  حال و هوای کار هنری بـه سرتان مـی‌زند؟

اینگونـه نیست، من نمـی‌توانم قلم را زمـین بگذارم و همچنان مـی‌نویسم و علاقه دارم کـه ایده پردازی کنم و مطالب نو بنویسم، کما اینکه مدتی پیش صحبت شد کـه کاری را به منظور شبکه ایران کالا انجام بدهیم و من ایده بازیگر محوری نوشتم. شبکه ایران کالا درون این کار تاکید داشت کـه بازیگر خاصی درون آن بازی کند، به منظور ۵ قسمت از آن بودجه بسیـار ناچیزی معادل ۸ مـیلیون به منظور هر قسمت پرداخت د. درون صورتی کـه با ۸ مـیلیون تنـها مـی‌توان کلیپ ساخت نـه برنامـه ۲۵ دقیقه‌ای.

با این حال من آن را ساختم و ارائه دادم. بسیـار خوب هست که از تولید کننده  داخلی حمایت کنیم اما فرهنگ سازی درون کنار این عزم ملی رخ نداده است. به منظور مثال من ۵ قسمت برنامـه با بودجه  ناچیز ساخته ام و هم اکنون مـی‌گویند کـه پول ۲ قسمت را نمـی‌دهند و فقط ۳ قسمت را پخش مـی‌کنند. من یک تولید کننده  داخلی هستم کـه با من چنین رفتاری مـی‌کنید.

*آقای منفرد درون این مدت بـه شما پیشنـهاد کار داده‌اند؟

 در یک مقطعی کاری به منظور جشنواره ی کودک اصفهان انجام مـی‌دادند کـه برای اختتامـیه از من درخواست د که تا حضور پیدا کنم و باهم کار کنیم. مطالبی را نیز به منظور آنجا نوشتم. منتهی درون آنجا فضایی پیش آمد کـه من نمـی‌توانستم او را ببینم و مطالب را انتقال دهم و در انتها من معرف عواملی بودند کـه جایزه شدند. درون همـین کاری هم کـه برای ایران کالا انجام دادیم با او ارتباط داشتم و قرار هست که اگر خدا بخواهد و اسپانسر داشته باشیم این کار را ادامـه دهیم.

*حرف آخر.

بسیـار خوشحالم کـه در بین مردم حضور دارم و به راحتی سوار مترو و اتوبوس مـی‌شوم و از نزدیک درد و رنج مردم را لمس مـی‌کنم، خیلی خوشحالم. از مسئولین مـی‌خواهم دست مردم را بگیرند، امـیدوارم روزی برسد کـه مردم بـه آنچه کـه لیـاقت دارند برسند. من بـه مسئولین مـی‌گویم این مردم به منظور شما کم نگذاشتند و در هر مقطعی کـه خواستید با شما همراه بودند. یک ذره دستشان را بگیرید. امـیدوارم یک روزی بیـاید و مردم بـه آن چیزی کـه استحقاقش را دارند برسند.




[کارگردان سابق تلویزیون: توسل بـه امام زمان (عج) زندگی‌ام را ... خاطره مرد تاریخ ساز فوتبال از روزی که یک ساعت به فردوسی پور التماس کرد فیلم]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 05 Jul 2018 03:33:00 +0000